دلم برایت تنگ شده.
از همین حالا که لباس مشکیها را از گوشه و کنار جمع میکنم تا بشورمشان و بگذارمشان کنار برای عزاهای محترم.
از همین حالا که چارپایه آوردهایم که کتیبه بالابلند سلامهای طلایی را از دیوار پایین بیاوریم.
از همین حالا که نوقاهای تبریزی قرار است شکلات خوری خالی را پر کنند.
از همین حالا که سید قرار سلمانی فردا را می گذارد.
از همین حالا که مامان از آن طرف خط می گوید عزاداریها قبول.
از همین حالا دلم برایت تنگ شده.